دوره کودکی ما نسل سوخته ها دوره خوبی بود انصافا
اما همین جا باید اعتراف کنم که من هیچ وقت بزرگ نشدم و همیشه تقریبا همان کودک هستم فقط بعضی وقتها ادای آدم بزرگهارا در می آرم.
امافکرمیکنم که با چند تصویر که از آلبوم خانم والده کش رفتم تا حدی بتونم اون روزگار رو دوباره مجسم کنم.
(1)
وقتی که من بدنیا آمدم خانم والده ما خیلی ذوق کرده بود . و حتمن پیش خودش فکر میکرد پسر تپل مپلش دکتری مهندسی چیزی میشه اما
(2)
اما شازده پسر خانم والده از اون نخورده مستها از آب در اومد
حتمن میپرسین که نخورده مست چجوریهاست که باید عرض کنم اینجوریهاست :
(3)
من ظاهرن از همان بچه گی حالم خیلی خوش نبوده
(4)
(5)
(6)
تصویری از من و خواهر و برادر شیری من (دختر دائی و پسردائی)
توضیح اینکه : ( من در زمان نوزادی از شیر زن دائی عزیز و محترمم خوردم که بهمین خاطر دختر دائی عزیزم بمن محرم هستند)
ما اون موقع سه تائی یه تیم بودیم سه تفنگدار
(7)
واین هم تصویری از من و خواهر شیری من در یک مهمانی عروسی .آن موقعها سبد گل این شکلی بود
(8)
این تصویر در بندر انزلی گرفته شده .یادش بخیر
(9)
تصویری از همکلاسی های کودکستان مینو .
واقعا یادش بخیر من اینجا لباس سفید تنمه و برای یک جشن داشتیم آمده میشدیم.
(10)
تصویر دیگه ای از زمان کودکستان
(11)
این هم تصویری از یک جشن که در استادیوم آزادی برگزار شد من نفر دوم ازسمت چپ هستم
از دوست بزرگوارم گجموی عزیز واقعا سپاسگذارم که باعث شد نگاهی به دوره خوش کودکیم داشته باشم.
bishilepile
پی نوشت:
ایکاش دوستان زمان کودکستان که تصاویرشون در بالا دیده میشه بما سری بزنند و این تصاویر باعث بشه که این دوستان رو دوباره پیداشون کنم.